درسادرسا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

درسا زندگي من

بدون عنوان

سلام فرشته ي كوچولو خيلي وقته واست ننوشتم.دلم ميخواد همه ي اين روزاي خوب رو برات ثبت كنم.حيف كه زياد به اينترنت دسترسي ندارم.دخترك شيرينم كمتر از 2 ماه به تولد 3 سالگيت مونده.داري حسابي بزرگ ميشي شيرينم.دلم ميخواد تولد امسالت رو با تم باب اسفنجي بگيرم.يه كارايي هم كردم ولي اصل كارياش مونده... دختر مهربونم،حالا كه واست مينويسم خوابي،چون شبا تا دير وقت بيداري و تا همه نخوابن تو نميخواي كه بخوابي.شبا تا حسابي منو نبوسي و نگي دوستت دارم نميخوابي.خيلي شيرين زبوني.كاش ميشد كه حرفات رو بنويسم... هفته قبل دايي فرهاد با خونوادش اومدن خونه باباجون.طاها هم حسابي شيطون شده بود و تو ازش ميترسيدي آخه چند بار زدت.تو هم ديگه سراغش نميرفتي....
17 تير 1392

بابايي ماشين خريده!!!

سلام كوچولوي نازم ببخش كه خيلي دير به دير ميامو واست مينويسم.چند روز پيش بابا ناصر ماشين خريد.من و تو هم كلي ذوق كرديم آخه حدوده دو ساله كه ماشين نداشتيم و اين يه حس بد بهم ميداد! ديروز اولين مسافرت رو با ماشينمون رفتيم و سه تايي رفتيم بندر ديلم.هوا حسابي خنك بود و بازار خيلي شلوغ نبود.منم كه عاشق بازارهاي بندر كلي گشتم.بابايي بهم قول داده زمستون بريم قشم.اونجا واسه منو بابايي پر از خاطرات خوبه.وقتي دانشجو بوديم خيلي قشم ميرفتيم. تا يادم نرفته،خاله سارا و عمو سعيد رفته بودن تهران واست يه لباس مجلسي خيلي خوشگل خريدن كه خيلي دوستش داري حتما عكسش رو برات ميذارم. چند روز پيش يه خبر بد بهمون رسيد،زن دائييه باباناصر فوت كرده،خيلي ...
24 فروردين 1392

سال نو مبارك

سلام عشقم سال نوت مبارك باشه خدا روشكر كه يه سال با خوشي تموم شد و سال نو شروع شده.امسال تحويل سال خونه خودمون بوديم بعدش رفتيم خونه باباجون اينا بعدش كه ترمينال و حالا هم دزفوليم قربونت برم كه از وقتي اومديم داري شيرين كاري ميكني   
1 فروردين 1392

بدون عنوان

سلام كوچولويه ماماني. خيلي وقته نتونستم برات بنويسم.ببخش كه ماماني زياد وقت نميكنه واست بنويسه. توي اين مدت خيلي اتفاقا افتاد! باباجون مامان جون اومدن پشمون.تو مدتي كه بودن خيلي بهمون خوش گذشت.بعدش تولد طاها كوچولو بود كه همش تو وسط بودي وكلي خوش گذشت.بعدش تولد خاله سارا بود كه رفتيم خونه عمو سعيد كه تو خيلي دوست داري.... وحالا تو برنامه هاي عقد خاله سانازيم.البته تازه رفتن آزمايش خون و تا سه شنبه كه جواب بياد.درسته اصلا ماماني راضي به اين وصلت نيست ولي زندگيه خودشه و ما فقط ميتونيم واسشون آرزويه خوشبختي كنيم. اين روزا اونقد حرفايه قلمبه ميزني كه باورمون نميشه.خيلي به بابا ناصر وابسته شدي و همش دنبالش راه ميري! دوستت دارم كوچول...
7 اسفند 1391

من و باباناصر

  20همين ماه تولد باباناصرته.ميخوام واست از اولين جشن تولدي كه واسه بابايي گرفتم بگم.با دوستام كلي نقشه كشيديم اول يه تريا پيدا كرديم كه بيشتر يه قهوه خونه سنتي بود.با مسئولش كه حرف زديم اول قبول نكرد بعد با كلي شرط و شروط حاضر شد فقط يه قسمت از ترياش رو واسه 1ساعت دراختيارمون بذاره.بعدش يه كيك بزرگ سفارش داديم ،حالا نوبت به كادو رسيده بود با كلي نقشه با فريبا برديمش زيتون،يه تي شرت براش لنتخاب كرديم كه گفتيم واسه داداش فريباست و فروشنده به خاطر اينكه از نقشمون خوشش اومد كلي بهمون تخفيف داد. بابايي هم از همه جا بيخبر تصميم گرفت بعدا بياد و از تي شرته بخره.خلاصه بهش گفتيم چون آخرين ترميه كه با بچه ها تو يه خوابگاههيم يه جشن ميخوايم بگي...
15 دی 1391

بدون عنوان

سلام همدم تنهاييام امشب حدود ساعت 10 زلزله اومد،من و بابايي كلي ترسيديم و تو هم با صندليت داشتي بازي ميكردي و اصلا حرف گوش نميدادي و صندلي رو ول نمي كردي.خلاصه سرت به كارت گرم بود.خدا رو شكر ديگه خبري نشد.من از زلزله خاطره بد دارم آخه اون سالي كه بم زلزله اومد من بندرعباس دانشجو بودم و تو اون روزا كل خوابگاه و دانشكده و حتي شهر يه حال بدي داشت...نميخوام دوباره ياد اون روزا بيفتم. چند روزه كه بابا ناصر مريض شده و حسابي افتاده.من و تو هم حسابي مواظبش هستيم ولي بابايي وقتي مريض ميشه خيلي غرغرو ميشه! امشب عموسعيد و خاله سارا اومدن عيادت بابايي،تو هم خيلي ذوق كرده بودي آخه هردوشون رو خيلي دوست داري.عمو سعيد هم گفت يه ذره تپلي شدي.قربون دختر...
15 دی 1391

دختر دوست داشتتني

عروسكم سلام. چند روز ديگه تولد بابا ناصره و من اصلا نميدونم هديه چي بگيرم.دوست دارم واسش جشن بگيرم،ان شاالله مشكلي پيش نياد حتما سورپرايزش ميكنم. دخترك دوست داشتنيم،اين روزا خيلي ذهنم مشغوله،بابا ناصر داره تمام سيعش رو ميكنه كه من و تو زندگي خوبي داشته باشيم ولي من خيلي ناراحتم كه باباناصر با اين تحصيلات اونم از دانشگاه دولتي و معلومات بالا چرا نبايد كار مناسب تري داشته باشه،دلم ميخواد هميشه خوشحال باشه،من راضيم چون هم مرد خوبي چون ناصريا دارم،هم دختر خوشگلي مثه تو.ولي ميدونم لياقت بابا ناصر خيلي بيشتر از اين حرفاست.هرچي خدا بخواد شايدم ما هم به حقمون رسيديم. خداجونم مرسي از اينكه ناصريا و درسا رو بهم دادي.ممنونم كه هيچوقت تنهامون نذاش...
13 دی 1391