درسادرسا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

درسا زندگي من

خوش آمدي گلم

1391/5/9 2:10
نویسنده : مامان درسا
93 بازدید
اشتراک گذاری

وقتي تو زايشگاه به هوش اومدم اول نگاه به ساعت كردم.خيلي درد داشتم از خانم پرستار پرسيدم دخترم كجاست؟گفت نميدونم.گفتم حالش خوبه.گفت آره.خيلي بيقراري ميكردم.دلم ميخواست هرچه زودتر ببينمت.خيلي طول كشيد تا آوردنت.گذاشتمت رو سينم.چه حس خوبي بود.خدايا شكرت.خدايا ممنونم از اينهمه لطف و بزرگي.

چه لحظه ي باشكوهي بود.زيباترين اتفاق.بزرگترين هديه بود.

چهار روزه بودي كه واسه زردي بيمارستان شريعتي بستري شدي آخه درجه زرديت16 بود.دكتر گفت بايد بستري بشه چون وزنش كمه.

يادم رفت بگم وقتي بدنيا اومدي وزنت فقط2/900بود.ولي روزه چهارم شده بودي2/700

2روز بيمارستان بودي.تو اون دو روز حتي واسه 1دقيقه چشم رو هم نذاشتم.خيلي سخت بود هم درد داشتم و هم دلتنگ باباناصرت بودم ومهمتر از همه نگران تو بودم....

دوازده روزت بود كه با مامان جون گلي رفتيم بهبهان.يه ماهه بودي كه برگشتيم البته اول رفتيم اهواز خونه ي دائي فرهاد،آخه واسمون بليط هواپيما گرفته بود.

وقتي برگشتيم اصفهان،بابا ناصر كلي لاغر شده بود ولي برعكسش تو كه حسابي تپل شده بودي.

چند روز بيشتر خونه نبوديم كه دوباره رفتيم دزفول واسه ي دو هفته..

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

لعیا جون مامان
2 شهریور 91 12:23
درسا جان خیلی خوشملی دوست دارم به من سر بزن