سلام
سلام زندگی من خیلی وقته واست ننوشتم آخه هنوز تلفن خونه وصل نشده!و اینترنت نداریم.
الان که دارم واست مینویسم دوساله و سه ماه وهفده روز سن داری.حدود یه هفته ست که از شیر گرفتمت.خیلی واسم سخت بود آخه طاقت گریه هات رو نداشتم.ولی حالا هر دوتامون عادت کردیم.
امروز با اینکه جمعه ست باباناصر سرکاره.خیلی داره تلاش میکنه تا منو و تو راحت باشیم.
تو هم همش در حال شیرزبونی هستی.دیگه یه جمله رو کامل میگی.تا ده میشماری.اسم خیلی حیوون و میوه رومیدونی و هی میپرسی این چیه.رنگها رو هم میشناسی.
بیشتر از همه عمو سعید رو دوست داری.خاله آذر رو هم خیلی میخوای و سارا و ناناز و باباجونو مامان جونم خیلی دوست داری.خیلی وقتا به من میگی فروغو بابا ناصر رو فقط موقعه ای میگی که تازه از سرکار برگشته یا کارش دارذی بقیه مواقع میگی ناصر...
همه عاشقتن و دوستت دارن آخه خیلی شیرینی.
خیلی دوست دارم ستاره قشنگم.